سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرزوی پریدن

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/4/27:: 7:40 صبح

به نام او

آرزوی پریدن

 

تمام همت من صرف آشیانه شده ست

و

آرزوی پریدن

شده تخمی

که در این آشیانه پوسیده ست

چه عجیب پرهایم،

شده همرنگ خاشاکی

که از آن لانه ام شده آباد

کاش یک نفر می بود

و مرا هل می داد

و از این لانه نمناک و کثیف

می انداختم پایین

که اگر هم شده یک بار

بال هایم را

امتحان می کردم

 


سوء تفاهم تا کی؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/27:: 5:2 صبح

به نام او

**************************************

عروج آیت الله فاضل لنکرانی به ملکوت اعلی را به دوستان عزیز تسلیت می گویم

**************************************

 

سوء تفاهم تا کی؟

 

 

جناب آقای شفیعی سروستانی

سلام علیکم

در غوغای «دنیا خواهی» امروز و اپیدمی «جمع کردنِ هرچه بیشتر»؛ «موعود» و «نشست های فرهنگ مهدویت» وقتِ مغتنمی است و مرهمی بر زخمهایی که روزانه در این «بازار مصرف» برداشته ایم. چه تناقض دلنشینی دارد این عصرِ بی خبری و آگاهی. عصرِ اوج جهالتهای بشر و در عین حال عصرِ شروع درکی جمعی از این گمراهی و میل برگشتی میمون به «روشنایی» و همین میل است که ما را امیدوار می کند به پایانِ «یک عصر» انتظار که کمرِ نسل های منتظر را خمیده  و چمشهاشان را در چشمخانه خشکانده است.

من و بسیاری از دوستان که می شناسم شان به «بوی» شنیدن نامی و کلامی از دلدارِ زمان به مجلسی که حضرتعالی و سایر سرورانِ موسسه تدارک می بینید حاضر می شویم و انصافاً افق های بسیاری در این مجالس پیش چشمانمان گشوده شده است. در مورد خودم حیطه کاری و مطالعاتی ام چیزی دیگر است، ویروس شناسی پزشکی، فوق لیسانس. اگر چه توان کارگردانیِ کاری را در عرصه مقدس مهدویت ندارم اما کوشیده ام در حد سیاهی لشکری حضور داشته باشم.

جلسه نوزدهم چونان مباحث قبلی بسیار مناسب و مبتلابه انتخاب شده بود. سخنران عزیز هم طبق معمول مسلط و صاحب نظر بود و حداقل با کتاب روزگار رهایی شان (که ترجمه کرده اند) آشنایم و می دانم طرفداران بسیار دارد. اما آنچه اتفاق افتاد و باعث «غمگینی» حقیر شد آن بود که «جدالی کهنه» وارد گفتگوی لطیفِ انتظار شد و از زاویه ای، که بر «طیفی از خادمانِ پیشتاز گسترش فرهنگ مهدویت» در قرن حاضر ظلمی ناروا وارد شد. ما اگرچه نالایق، فرزندان روح الله، خمینی نازنین هستیم که فرمود:

«پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جهال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزی، که اینان قطاع طریق حق هستند1 . از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است... آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس  و اهل معرفت دیدند... بدون حجت شرعی رمی به فساد...نکنند و گمان نکنند هرکس اسم از ...مقامات اولیاء...برد صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است...به جان دوست قسم کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است2

و اگر نبود وصیت آن پیر سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، باز هم باید می دانستیم که فرهنگ مهدویت فرهنگ وحدت است که جهان بر گرد یک خورشید گرد می آید و هرکه بر طبل تفرقه بکوبد نمی تواند فرهنگ مهدویت بپراکند. زمانی که ما در تلاشِ مورگونه خویش برای ظهور سلیمان، بر جزئی ترین اشتراکات حتی با غیر مسلمانانِ از مستضعفین هم اصرار می کنیم تا به مدد خود ولایت، قلوب مظلومان جهان ولایت پذیر شود؛ چگونه می توان پذیرفت که در «نشست فرهنگ مهدویت» بر سر اختلافی فلسفی خیل عارفان به ریگ تکفیر رمی شود؟

تو(ی فرضی)  جهان را مزرعه می پنداری که امروز می کاری و «فردا» می دروی، یا «بازاری» که عبادت می فروشی و بهشت می خری؛ دیگری ذوقی لطیف دارد و جهان را گلستانی می بیند که از همه جایش بوی خدا می شنود و مستی، همه حال او در این گلستان است:

 

ما ندانیم که دلبسته اوییم همه

مست و سرگشته آن روی نکوییم همه

ساکنانِ درِ میخانه ی عشقیم مدام

از ازل مستِ از آن طرفه سبوییم همه

هرچه بوییم ز گلزار گلستان وی است

عطر یار است که بوئیده و بوئیم همه3

                روا نیست که عدم درک ذوق و زبانِ کسی باعث شود ذهنیات خویش را بر آنان ببندیم و بر پایه این پیرایه که بر آنان بسته ایم بناحق تکفیرشان کنیم که این نه شایسته شعور شیعی است و نه بایسته شعار مهدوی. سخنران محترم جلسه نوزهم که بنده گرچه شناختی از ایشان ندارم، مطمئنم عمری را برای اسلام و فرهنگ نجات بخش مهدویت دل سوزانده است؛ به درک ناقص بنده بهتر بود اختلاف سلیقه در درک از «شناخت خداوند» را در این «لحظاتی مانده تا سحر» به کل به کناری می نهاد و یا حد اقل در حلقه درس و بحث حوزوی و دانشگاهی البته نه در حد طرد و تکفیر- محدود می نمود و «بی سوادانی چون مرا» که دل در گرو «ظاهر ترین جلوه عرفانِ» عصر، یعنی معشوق مستضعفان، امام خمینی رحمه الله علیه دارند مظطرب و اندوهناک نمی کرد. مگر می شود انکار کرد که فرهنگ عرفانی است که با کد یمین و عرق جبین آن پیر فرزانه؛ نه ایران که جهان را از چنگال شیطان، به حول و قوه الهی نجات داد؟ و مگر 8 سال دفاع مقدس را عارفان بسیجی که به قول مقتدایشان راه صد ساله را یک شبه پیمودند، به انجام نرساندند؟ چگونه چنین عرفانی که بر بت های متجسد شرقی و غربی می شورد و آنها را از مقام الوهیت مادی شان به خاک مذلت در افکار عمومی جهان می نشاند، می تواند «در و دیوار و تریبون و...» را خدا بپندارد و بر آنها سجده کند؟

 

جناب آقای سروستانی گرامی

این نوشتار هیچ وجهی جز درد دل غمگنانه ای ندارد، که حضرت استادِ سخنران با توجه به جایگاه رفیع شان و پایگاه رقیقِ این حقیر، نتوانست دل بدهد که این «بی سواد» را از آن «تصدیع وقت» چه منظور است و گرنه خورشید غایب چون طلوع کند هرچه شرک و کفر و زهد و عرفان همه در ولایتش ذوب شود و «دینی» بنمایدمان که گمان کنیم «جدید آورده است».

خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم

از کفِ عقل برون جسته و دیوانه شویم

بشکنیم آینه ی فلسفه و عرفان را

از صنمخانه ی این قافله بیگانه شویم

فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده

پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

هجرت از خویش نموده،سوی دلدار رویم

واله شمع رخش گشته و پروانه شویم4

 

محمد علی خدادوست

کارشناس ارشد ویروس شناسی پزشکی

 

پی نوشت:

1-سر الصلاه، نامه حضرت امام سلام الله علیه به فرزند مرحوم شان سید احمد.

2-سر الصلاه

3-دیوان امام سلام الله علیه، ص 173، غزل عطر یار

4- دیوان امام رحمه الله علیه، ص 163، غزل بت یکدانه

 

رونوشت:

وبلاگ «جلوه او» :

 virologist.parsiblog.com


بمب می ترکانند که تو نیایی!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/24:: 5:4 صبح

بسمه تعالی

بمب می ترکانند که تو نیایی!

 

فکر می کنند تو هنوز هم در آن سرداب مقدسی!

فکر می کنند با انفجار آنجا شاید بشود جلوی آمدنت را گرفت!

فکر می کنند سامرا را خالی نگهدارند و نا امن و هر روز انفجاری؛ تو بی یاور می مانی!

فکر می کنند عراق را در مشت شان و بمب به دست هایِ آمادهِ انفجارشان بگیرند؛ شاید تو نیایی! شاید دیر تر بیایی!

شاید آنها هم نبض زمین را گرفته اند که چه تند می زند در «آستانه آمدنت».

همه مکانهای نشانه گذاری شده را پر کرده اند از بمب! از وحشت! از کشتار!، هرجا در آستانه آمدنت نشانه ای داشته است: لبنان، فلسطین، عراق، یمن!

آه! که می آیند وقایع! چه پر شتاب و چه در روندی «معمولی و طبیعی»، حتی خیلی از «مقدس هایمان» هم شاید حواسشان نباشد!

 

آه ای زمستان سرد! من در لابلای هجوم تو سراغ بهار را می گیرم، می دانم این اوجِ نمایش تو نشان از آمدن بهار دارد!

قطعنامه های مسخره شورای ضد امنیت! ، گروه دزدِ G8، آمریکای خونخوار پنجه انداخته در جان مسلمانان، ناله های زنان فرزند و شوهر و پدر مرده فلسطینی و عراقی و یمنی و سومالیایی و ...، انفجار های حرم های مقدس و مساجد و بازارها و خانه ها، عربده های سران مست و غیر مست قدرت های جهانخوار، حجابِ من نخواهند شد!

در میان این همه غلغله من صدای پای تو را خواهم شنید. من طپش قلب زمین را خواهم شنید. من صیحه آسمانی را خواهم شنید. من گوشهایم را همیشه «آزاد» نگه خواهم داشت.

من هر روز با امید بیدار خواهم شد و با امید به خواب خواهم رفت.

غم های من در فجایع غم بار در اظطرابم برای شنیدن فریاد رهایی بخش تو گم شده است. من تمام خشمم را، اندوهم را نگه داشته ام، من دست هایم را بالا برده ام، اما در این مصیبت بر سینه خویش نخواهم کوفت، بالا نگه داشته ام می دانم زمان آن رسیده است تا بر سر ِ هزاران سال «مانعِ ظهورت» بکوبم.

شاید من لایق آنچه گفتم و می اندیشم نباشم اما چه باک! می دانم زمان آن رسیده که لایقان، همه آنچه را که باید خواهند کرد و من اگر حتی گردی باشم در زیر پای آن لایقان، خرسند خواهم بود. 


واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/16:: 5:49 صبح

بنام او

واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود!

آنقدر نسل اندر نسل انتظار کشیده ام که به بی لیاقتی خویش خو کرده ام. آنقدر به بی لیاقتی خویش اطمینان یافته ام که باور نمی کنم همزمان؛ ظهور تو را با حضور خویش.

صدای پای تو را شنیده اند خیلی ها. از بس زیبا توصیف کرده اند، من نیز گاهی انگار که آهنگِ نازنین صدای پای تو راشنیده ام دچار اظطرابِ غریبی می شوم. امیدوارانه به اطرافم می نگرم و شرمِ آنکه نگاهِ نالایقم ناگاه به نگاهت بیفتد سُرخم می کند.

واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود! هم من و هم خیلی های دیگر.

زندگی چیز غریبی است که من هنوز به آن خو نکرده ام. هنوز نمی توانم رنج هایش را با آسایش هایش هم سنگ کنم و بگویم که می ارزید! اما اگر تو بیایی و فقط یک لحظه، یک لحظه کوتاه تو را درک کنم، قضیه فرق می کند. زندگی می ارزد به زندگی کردن، با همه رنج هایش، تلخی هایش، شیرینی های سراب گونه اش. یک لحظه، فقط یک لحظه می ارزد اگر حتی زندگی از این هم رنج آلود تر می بود. می پذیرفتم و می پذیرم، اما خدا کند که بیایی.

خدا کند که بیایی و بگویی چه بود این تدارکِ پیچیده که هزار نام میتوان نامیدش و یکی اش: زندگی. بگویی اول و آخر این قصه چیست. یک توضیح درست و حسابی بدهی. بعد من سرم را می گذارم زمین و با لبخندِ رضایت چشم هایم را می بندم. راضی از همه چیز، از شادیهایی که غم بود، از غم هایی که ستم بود، از ستم هایی که نه کم بود.

به خودم که نگاه می کنم باورم نمی شود که داری می آیی. آخر هزار و چند صد سال است که صبر  کرده ای و نیامده ای. من نیز نبوده ام و نبوده ام و درست در این زمانِ بودن منِ ناشایست، بخواهی بیایی. باورم نمی شود. آخر اگر اکنون بیایی من هرچه که باشم تو از آن من نیز خواهی بود به اندازه چند میلیاردیم یا حتی خیلی کمتر از این. اما از آنِ من هم خواهی بود و من بناچار از آنِ تو خواهم بود. وای چه سعادت بزرگی! برای این است که می گویم باورم نمی شود. آیا تو قبول می کنی به آن مقدار از آن من باشی؟ آیا مرا به آن مقدار از آن خود خواهی کرد؟

صدای پای تو را شنیده اند خیلی ها و من نیز؛ گمان می کنم.

من نمی دانم؛ هرکس هر لباسی پوشیده باشد، هر شکل و قیافه ای داشته باشد، اگر مژده آمدن تو را فریاد کند من عاشقِ او خواهم شد. من نمی دانم؛ هر حادثه ای، تلخ باشد یا شیرین، صلح باشد یا جنگ، نام باشد یا ننگ؛ اگر انعکاس صدای پای تو باشد مرا از عمق وجودم به وجد خواهد آورد.

هر جا صدایی می آید من گوش های تیز کرده ام را بدان سو می چرخانم. هرجا پچ پچ و گفتگویی از توست من خودم را قاطی می کنم، می ترسم تو آمده باشی و من در لابلای غوغای روزمرگی بی خبر مرده باشم.

 من نعره های جوج بوش را نمی شنوم، من دندان قروچه های رایس را نمی بینم، من چغلی های اروپائیان را وقعی نمی نهم، من حماقت شیوخ را پشیزی نمی انگارم؛ سرنوشت لبنان، غمهای بزرگ عراق، امیدِرنج آلود یمن برای من نشانه اند، من چشم دوخته ام به دهانِ سید علیِ آگاه و ایستاده ام پشت سر محمود با ایمان. می دانم آنها آهنگِ آمدنت را به موقع می شنوند و «کاروان پیشواز» را راه خواهند انداخت و من تمام هنرم این باید باشد که جا نمانم.


شعیب ابن صالح، مردی بزرگ از اهالی امروز؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/13:: 6:42 عصر

به نام او

 

شعیب ابن صالح، مردی بزرگ از اهالی امروز؟

در بررسی حوادث و رخداد های بسیار نزدیک به ظهور امام زمان، نقاط برجسته ای وجود دارد که وقوع همزمانِ آنها می تواند چراغی باشد برای آنکه دنبال «راه» نمایی در تاریکیِ غفلت و جهالتِ آخرالزمان است.

*- اختلاف اهالی شام (لبنان؟) بر سر آن چیزی که در میان آنهاست. که نهایتا سفیانی با کودتایی از آنجا خروج کرده به سمت عراق حرکت می کند.1

*- عراق به عنوان کانون درگیری ها و جنگ ها و وقوع کشتار یبوح( پیوسته وادامه دار).

*- یمن کانونی دیگر و محل خروج سید یمانی (چند ماه مانده به ظهور).1

*- حضور دجال و نیز سفیانی در منطقه خاورمیانه و مشخصا عراق و عربستان و کشتن و اسیر کردن مردم بی گناه.1

*- حضور سید خراسانی در ایران که هدایتگر پرچمهای سیاهی است که منقش به تصویر سید است.1

*- حضور شعیب ابن صالح به عنوان فرمانده لشکر سید خراسانی که با لشکریانِ سفیانی در محلی به نام باب اصطخر (نقطه مقابل فرو رفتگی خلیج فارس=تنگه هرمز؟) درگیر شده و شعیب ابن صالح پیروز می شود. شعیب ابن صالح جوان گندمگون و تیز فهمی از اهالی تهران است.1

 

با نگاه به مختصاتی که ذکرشد می توان آنها را با زمان خود تطبیق داد و سنجید که چقدر امکان دارد زمان ما همان زمان موعود باشد. وضعیت لبنان و سوریه امروز بسیار بی ثبات و آبستن حوادث غیر قابل پیش بینی است. لبنان بر سر تشکیل دولت دچار اختلاف شدیدی است و گمان نمی رود غرب تحمل آن داشته باشد و بگذارد دولتی با محوریت یا تحت نفوذ حزب الله در آنجا شکل بگیرد و احتمال وقوع کودتا در این دو کشور بسیار زیاد است . عراق که دیگر نیاز به هیچ توضیحی ندارد. هر روزه حداقل 100 نفر زن و مرد و کودک بی گناه چه با اتفجارهای تروریستی و چه با بمباران و شلیک مستقیم آمریکایی ها (که چندین سال پیش نویسنده کتاب «یوم الخلاص» گفته بود همان دجال است) کشته می شوند. یمن امروز بسیار بحرانی است و شیعیان یمن علیه دولت می جنگند و آمریکا و متحدانش به دولت یمن ماموریت داده اند هر حرکت شیعی را در نطفه خفه سازد و آنها سعی دارند نسل شیعیان را اگر از دست شان برآید از یمن بر کنند ولی بر خلاف تصورشان و بر خلاف بایکوت کامل خبری و حمایتیِ شیعیان یمن در دنیا؛ آنها پیروزی های مهمی به دست آورده اند. ایران ما امروز درست همانند پیش بینی ها مرکز ثقل مقاومت در برابر دجالِ خونخوارِ آمریکاست.

اگر اینچنین است و امروزِ ما همان روزِ بهروز موعود است بر ماست که سر از غرقاب روزمرگی و روزگذرانی خارج کنیم، نگاهی به اطراف بیفکنیم و هوشیارانه حوادث جهان را تعقیب کنیم. چشم به راه و نگاه و سپاه سید خراسانی و آنکه پیشاپیشِ (بین یدیه) اوست یعنی شعیب ابن صالح بدوزیم و به موقع بشناسیم شان تا جا نمانیم انشاءالله.

 

 

پی نوشت:

1- بررسی رویداد های نزدیک ظهور، مجتبی الساده، ترجمه محمود مطهری نیا


خرداد و ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/12:: 11:13 عصر

به نام او

 

خرداد و ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

هزار و اندی سال از غیبت امام زمان گذشته است. زمانی دراز برای بشریت که محروم شد از فیض عظیم خداوند. غیبت دلایلی داشت که دانستنی بود و ندانستنی. از دانستنی ها برخی را می دانستیم و برخی را به تازگی دانسته ایم و برخی را در آینده خواهیم دانست.

ظهور امام، به همان دلایل غیبت آن حضرت مرتبط است و رفع دلایل غیبت همان عوامل ظهور اند. ظهور تغییر می طلبد در همه جامعه بشری و بالاخص جامعه اسلامی و نیز شیعی.

از جمله عوامل ظهور درک مفهوم امام و ولایت او بر جامعه بشری است. اینکه این درک در جامعه بشری بوجود آید امر مهمی در زمینه سازی ظهور است.

 ولیّ بر جامعه ای ولایت پذیر حاکم می شود و گرنه مقدرات جامعه ولایت گریز حتی در حضور و ظهور ولیّ و امام نیز در دست امام نخواهد بود، یعنی خودِ جامعه این امکان را از امام سلب خواهد کرد.

جامعه ای که مفهوم ولایت و نقش ولی به عنوان ظهور تام خداوندی، در سرنوشت و آینده و گذشته خود را درک نکند؛ فرق زیادی میان علی علیه السلام و دیگر صحابی پیامبر در جانشینی او قائل نمی شود و چون حقوقش از خزانه دولت تهدید شود هشدار رو در روی فاطمه سلام الله علیه پاره تن رسول خدا نیز نمی تواند او را در انصراف از درهم و دینار خزانه به نفع ولایت موفق نماید.

بعد از آغاز غیبت اگرچه غبار شبهه ها و کجی ها غلیظ تر شد، اما مفهوم حقیقی ولایت به تدریج عمومی تر شد و از خواص پیرامون ائمه سلام الله علیهم به بدنه جامعه اسلامی سرایت کرد. جوامع عمومی تر شیعی شکل گرفت و نیاز به روح خداوندی روز به روز بیشتر احساس شد.

امام خمینی سلام الله علیه آن فانیِ ولایت در این مسیر یک جهش ایجاد کرد، یک نقطه عطف.

15 خرداد در واقع تاریخی برای جهشی جهانی برای حکومت جهانی ولایت شد. در نبود انقلاب اسلامی که امام سلام الله علیه به تصریح می فرمود محدود به ایران نیست، دنیا اکنون شکل دیگری داشت. شیطان بشر را جور دیگری تربیت کرده بود. اکنون ابر قدرت (های) جهانی جور دیگری با بشر و بشریت رفتار می کرد. اما اراده حق تعالی بر آن است که با شهاب هایی ثاقب شیاطین را طرد کند و امام شهابی ثاقب درتعقیبِ شیاطینِ جهان تاریک و شیطان زده معاصر بود.

اکنون جهان جور دیگری شده است. اکنون هیچ کجای جهان مکان امنی برای شیطان نیست. اسلام خواهی، عدالت خواهی، بشر دوستی در پستوی لانه های شیاطین رخنه کرده است. امروز احمدی نژاد منادی نداهای جاودانی خمینی کبیر سلام الله علیه محبوب ترین فرد جهان می شود. امروز اگر ذخیره الهی نزول اجلال کند دیگر غریب نخواهد بود انشاءالله. امروز که شاگردان مکتب عشق؛ خامنه ای عزیز (حفظه الله) و احمدی نژادِ نازنین چنین دلهای مردمان را تسخیر می کنند، جای آن نیست که صاحب این مکتب بیاید و «انسان» با حقیقت خویش روبرو شود و او را در آغوش استقبال و پذیرش خویش بگیرد؟

 

خرداد که می شود زمزمه پیر سفر کرده ای قلب مان را به تپش می اندازد و بوی نرگس در فضای ذهن مان می پیچد. خرداد؛  آرزوی فرج تمنا می شود و اشک و امید:

 

از غم دوست در این میکده فریاد کشم

دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

...

مُردم از زندگی بی تو که با من هستی

طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم

سالها می گذرد حادثه ها می آید

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

    


در سالگرد رحلت امام (ره) باید از چه کسی سخن گفت؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/9:: 4:55 صبح

در سالگرد رحلت امام (ره) باید از چه کسی سخن گفت؟

 

در سالگرد شهادت امام حسین علیه السلام، عاشورا، باید از خمینی گفت. از کسی که بعد از هزاران سال زنده بودن مکتب عاشورا را به رخ یزیدیان زمان کشید. باید از خمینی گفت که چونان یاران عاشورا؛ هم قدم حسین ع هجرت کرد از همه آنچه از جنس ماده بود، عاشورا «زندگی اش» ، و زندگی اش عاشورا بود.

در سالگرد رحلت امام ره باید از پیرِ مرادی گفت که اکنون 18 سال است که نام خمینی را در لابلای غوغا های روزمرگی مان فریاد کرده است. آوای خمینی را در سالهای «غفلت» گذشته برایمان تا به امروز حمل کرده است.

در سالگرد رحلت امام ره باید از مردی گفت که هیچ کس باورش نمی شد اینقدر خاکی و آنقدر افلاکی بدون مدیون کردن خویش به پول های آلوده به نفت، رئیس جمهور شود. تمام همّ و غمّش آرمان های امام ره، جدی کردن باور مهدویت و خدمت (نه حفظ قدرت) باشد.

باید احمدی نژاد را هنوز به دور و بری ها «توضیح» داد. آخر باور چنین فردی در چنین زمانه و دنیایی سخت است و تعجب انگیز نخواهد بود اگر مخالفانش رفتار ها و گفتار های ضد مردمی خود را به وی نسبت دهند و آنقدر این دروغ ها تکرار کنند که آخر پابرهنه هایی که دل احمدی نژاد برایشان می تپد، نسبت به او دل چرکین شوند.

در سالگرد رحلت امام ره باید زنده کننده دوباره کلام جاودانه امام: «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود» را برای دوست داران امام ره توضیح داد. باید لرزاننده پایه های سست صهیونیزم را به اطرافیان معرفی کرد.

باید در این روز ها غباری که شاید از «گرد و خاک» کردن مخالفان بر چهره اجتماعی احمدی نژاد نشسته است را زدود.

باید در جهت فهم نقش و جایگاه رهبر عزیز و احمدی نژاد محبوب در جهان امروز تلاش کرد.

چرا که یار ِیارمهدی (عج) یار مهدی (عج) است انشاءالله.


خبر هایی در راه است

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/10/1:: 7:35 عصر

بنام «او» که صیغه غایب نیست

 

یک:

اتحاد شوم مسیحیت و صهیونیزم. نه مسیحیان صهیونیست بلکه مسیحیان کاتولیک؛ آنانکه از قدیم به دشمنی با یهود به خاطر «گناه دیرین» مشهور بودند. چه شده که اکنون پاپ و کلیسای کاتولیک در محکومیت کنفرانس هولوکاست در ایران اولین «گروه» اند. چه شده که اکنون پاپ ...ِ یهودی را به عنوان مشاور برگزیده است؟

مسلمانانِ صهیونیست؟! بی نقاب شان در «خارج»، وهابی ها که سر افسارشان در تل آویو بند است و با نقاب شان؛ در «داخل» ...

اینها یعنی خبر هایی در راه است، یعنی اخبار «مهدوی» مهم تر و جدی تر از آنی اند که ما می پنداریم. یعنی پیگیر خبر های «آخر»ی مهدویت باشیم و هوشیار.

 

یکِ دیگر:

قصه از آنجا آغاز شد که خدا خواست خلیفه ای جعل کند...

در بهشت نخستین بین آدم و حوا زوجیتی که «باید» رخ نداد و «اَکلی» که باید صورت نگرفت و این شد که نیاز شد به اردویی تقویتی در زمین...

و بین خدا و انسان فاصله ای نیفتاد ولی بین انسان و خدا فاصله بسیار افتاد: «قله زاد و طول السفر» و محرکی لازم بود برای حرکت به سوی کمال، به سوی خدا، به سوی اکل و این چیزی بود به نام «عشق»...

این دنیا برای آن بود که آدم عشق خودش را «ورز» بدهد، با عشق خودش بازی نکند، عشق ورزی کند نه عشق بازی...

و زن و مرد: مرد مذکَر است یعنی اسم مفعولی که یک مذکِر لازم دارد همان جنس مقابل یعنی زن...

الرجال قوامون علی النساء. کودک انسان یک سال به پاهایش «قوام» می دهد تا بعد از آن پاها به او «قیام» بدهد. جالب آن است که جمع پا=رجْل و مرد=رجّل هردو می شود رجال. زن باید به مرد قوام بهد تا مرد قیام بدهد به او و خودش. مرد بواسطه زن قوام می یابد و رجال علی النساء قوام می یابند. و رجال و «رجال» شدن مرد ها هم از ناحیه زنهایی است که به آنها قوام داده اند. و گرنه همه اشباح الرجال اند. که نازنین بانگ زد: ای اشباح الرجال و لا الرجال: ای شبه مرد های نا مرد. اگر «مهدی» عج بخواهیم که آن بانگ را بر ما و جامعه ما نزند باید رجال داشته باشد و رجال از «بیت» بیرون می آید و بواسطه زن قوام می یابد و ساخته می شود....

 

یک آخر

همه اینها گزیده هایی «در ذهن مانده» از جلسه مهدویت در تاریخ 30-9-85 بود در مرکز آفرینش های هنر ی کانون خیابان حجاب که هر ماه بر گزار می شود.

توضیح در باره «یک»: ازسخنان آقای شفیعی سروستانی

توضیح در باره «یک دیگر»: از سخنان جناب آقای دکتر غفرانی

 

دین آینده و آینده دین عنوان سخنرانی دکتر کثیری استاد دانشگاه واتیکان، درجلسه آینده فرهنگ مهدوی است که 28-10-85 ساعت 3 عصر در مرکز آفرینش های هنری کانون، خیابان حجاب برگزار می شود.


دعای نیمه شعبان (شعر)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/6/14:: 8:15 صبح

بسمه تعالی

مرا به زمزمه خاک و آب محرم کن                      به رازِ قدسیِ یک عشق ناب محرم کن

پر از سـوال گفــته و ناگفته ام آقا                       مــرا به رویت روی جــواب مـحــرم کــن


<      1   2      



بازدید امروز: 106 ، بازدید دیروز: 45 ، کل بازدیدها: 937181
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ